امین‌‌الله رشیدی سردفتری هنرمند
امین‌‌الله رشیدی سردفتری هنرمند
عدلنامه: امین‌الله رشیدی خواننده پیشکسوت موسیقی ایرانی روز گذشته بر اثر کهولت سن، دار فانی را وداع گفت.

روز گذشته، امین الله رشیدی خواننده پیشکسوت موسیقی ایرانی درگذشت. 

به گزارش عدلنامه، امین‌الله رشیدی خواننده پیشکسوت موسیقی ایرانی روز گذشته بر اثر کهولت سن، دار فانی را وداع گفت.

امین‌الله رشیدی (زادهٔ ۴ اردیبهشت ۱۳۰۴) خواننده، آهنگساز و سردفتر ایرانی است. آهنگسازی و خوانندگی رشیدی در رادیو ایران از سال ۱۳۲۷ آغاز شد و در مدت فعالیت مستمرش در حوزه موسیقی بیش از ۱۲۰ آهنگ ساخته‌ است.

بنا بر اعلام افسانه رشیدی فرزند این خواننده پیشکسوت بر اساس تصمیماتی که گرفته شده قرار است پیکر این هنرمند برای تحقیقات به دانشگاه علوم پزشکی اهدا شود.

جان جهان، افسانه، گل افشان، جلوه عشق و اشک سپیده از جمله آثار مشهور این هنرمند هستند.

 خبرنگار خبرآنلاین، ۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ در مصاحبه‌ای متفاوت با امین الله رشیدی، سردفتر بازنشسته ۱۰۵ تهران و هنرمند پیشکسوت دنیای موسیقی و هنر به گفت و گو نشست که به بهانه درگذشت این سردفتر هنرمند منتشر می‌کنیم.

جناب رشیدی چه سالی سردفتر اسنادرسمی شدید و چند سال در این سمت فعالیت کرده اید؟ آیا با دفتریاری شروع به کار کردید؟

زمانی که من دفتریار شدم در کاشان بودم و هر کس سیکل اول متوسطه یعنی کلاس نهم را داشت می توانست دفتریار اسنادرسمی شود. در ۱۳۲۳ به عنوان دفتریار در دفترخانه اسنادرسمی۱۷ کاشان به سردفتری زین العابدین قدوسی ابوزیدآبادی مشغول به فعالیت شدم. بعد از دوسال به تهران منتقل شدم. کار سختی بود چون در مرخصی به تهران آمده بودم ولی نمی خواستم به کاشان برگردم از آن جا که تعداد زیادی از اقوام در تهران بودند و من را تشویق به ماندن در تهران می کردند. آن زمان مرحوم فرهی، مسئول ثبت کاشان بود. چند ماهی در تهران بودم تا ابلاغ دفتریاری من برای دفتر اسنادرسمی ۹۶ تهران صادر شد. محل دفتر در خیابان شاه آباد سابق، مقابل کوچه ظهیر الاسلام و سردفتر آقای تارا بود. اواخر سال ۱۳۲۵ آقای سید موسی خلیلی سردفتری این دفتر را بر عهده گرفت. از چهارراه عباسی ده شاهی می دادم و از آنجا به شاه آباد می رفتم.

پایین تر از دفتر ما دفتر آقای شاه آبادی بود که آقای مهدوی دامغانی منشی دفتر ایشان بود. من با آقای مهدوی که جوانی خوش مشرب و بذله گو بود دوست بودیم و روزگار خاطره انگیزی داشتیم. بعد هم ایشان دفتریار ۲۵ شدند. من پس از انتقال به دفتر ۱۰۵ تهران در خیابان قزوین، ‌چهار راه عباسی، به کار خود ادامه دادم و به تدریج از دفتریاری به سردفتری درجه دوم و درجه اول رسیدم و ارتقا رتبه پیدا کردم که زمان آقای پرتو وزیر دادگستری بود. بیش از ۳۰ سال سابقه کار در دفتر اسنادرسمی دارم.  آیا پیش از شما از اعضای خانواده تان کسی در دفترخانه فعالیت داشت؟

خیر. آن زمان من نخستین فرد در خانواده بودم که در دفتر اسنادرسمی مشغول به فعالیت شدم. در آن زمان اینکه فردی در یک اداره دولتی مشغول به کار شود و یا کار مشخصی از خود داشته باشد بسیار مهم و خوب بود. من قبل از دفتریاری طراحی نقش قالی می کردم و مشغول بودم تا اینکه از طریق دوستانی که در ثبت کاشان داشتیم پیشنهاد دفتریاری مطرح شد که سمت نیمه دولتی داشته باشم. به مرور زمان من هم پیشنهاد دوستان را پذیرفته و وارد این کار شدم.  کار دفتر اسنادرسمی کاری حقوقی و خشک است در حالی که کار موسیقی کاری ذوقی و هنری است. چطور این کار را با هم جمع کردید و در هر دو زمینه فعالیت داشتید؟ آیا زمان اشتغال به دفتریاری و سردفتری با انجام کارهای هنری هم زمان بود؟

اتفاقا پاسخ این سوال را در کتاب سفرنامه‌ از کاشان تا کاناری داده ام. پرسیده اند که شغل شما چیست؟ و من گفته ام که سردفتری،‌ کاری مغایر ذوق و حال. اما هر کس قسمتی دارد و نمی توان جلوی قست را گرفت. سال ۱۳۲۵ که به تهران آمدم و در دفتر ۹۶ و بعد هم دفتر ۱۰۵ مشغول به فعالیت بودم، یک روز در روزنامه خواندم که هنرستان موسیقی تهران (تالار رودکی الان) در رشته های ساز و آواز به رایگان هنرجوی شبانه می پذیرد. حدود ۲۰ ساله بودم. به خیابان ارفع سابق و شهریار فعلی رفتم و در کلاس ساز وآواز شرکت کردم. کلاس ساز و نت خوانی را نزد موسی خان معروفی آموختم و مدرس کلاس آواز هم دکتر مهدی فروغ بودند. ایشان استاد دانشکده هنرهای دراماتیک هم بودند. من در سال ۱۳۴۱ سردفتر شدم. در آن زمان آقای امین مدیرکل ثبت اسناد استان بود. یکسالی بود که دفتر را به عنوان سردفتر اداره می کردم تا اینکه دو تا از همکاران که بعدها متوجه شدم کدام افراد بودند شروع کردند به تخریب ذهن مدیرکل وقت ثبت استان و اینکه یک خواننده رادیو، سردفتر اسنادرسمی شده است و ذهن آقای امین، مدیرکل ثبت را درگیر کردند. آقای امین فرد خوب و سلیم النفسی بود اما تحت تاثیر قضاوت و سخنان اطرافیان قرار گرفت و در آن زمان من بین کار خوانندگی و آواز در رادیو و سردفتری اسنادرسمی بر سر دوراهی قرار گرفتم. من در سال ۱۳۲۷ وارد رادیو شده بودم اما به ناچار از رادیو استعفا داده و خارج شدم. با اینکه احتیاط می کردم، آمد به سرم از آنچه می ترسیدم.  از همکاران هم کسانی بودند که خوانندگی شما را مغایر با شان سردفتری تلقی کنند یا شما را از انجام آن منع کنند؟

هیچ کس به من تذکری نداد. حتی سردفتر ۱۰۵ تهران که روحانی بودند هم به من در این رابطه تذکری نمی دادند و این دو را مغایر هم نمی دانستند. آخوندهای آن زمان همه اهل ذوق و فهمیده بودند و تعصبات خشک و ناروا نداشتند. همه اهل ادبیات و شعر بودند. در منزل سردفترمان یا سایر دوستان و آشنایان برنامه هفتگی داشتیم. در رابطه با شعر و ادبیات صحبت می شد. هیچ اهل دین و اهل مذهب، نمی گفت کسی که سردفتر یا دفتریار است نباید خواننده باشد. سردفتری شغلی تقریبا نیمه شرعی است.

چند ماهی بیش از افتتاح دفترم نگذشته بود که یک روز که در دفتر مشغول کار بودم، یک مامور ثبت اسناد وارد شد و یک پاکت مهر و موم شده به دست من داد پاکت از طرف مدیرکل ثبت بود با این محتوا که چون فعالیت هنری شما در رادیو منافی شئون سردفتری است، بنابراین از همین تاریخ معلق می شوید و باید ظرف ۲۴ ساعت دفاتر و امور مربوطه را تحویل نماینده قانونی بدهید. پیش از آن هم به من اخطاری داده نشده بود. من هم به اداره کل ثبت استان مراجعه کردم و صحبت کردم ولی بی فایده بود و پرونده من به دادگستری ارجاع شد و نامه هایی نوشتم و بالاخره اعلام کردند که یا باید سردفتری را انتخاب کنم و یا خوانندگی و حضور در رادیو را، و من اجبارا در سال ۱۳۴۴ از شرکت در برنامه های هنری رادیو استعفا دادم و چون از راه موسیقی ارتزاق نمی کردم دفترخانه را انتخاب کردم. در آن زمان با این جریانات دیگر شوق چندانی نداشتم و کسالتی پیدا کردم که توانایی اداره دفتر در من نبود و دفتر به صورت تعطیل درآمد. تا اینکه دو سه سال گذشت و سردفتر سابق ما آقای آقاحسینی طالقانی که در سال های آخر بازنشستگی بودند؛ به من پیشنهاد دادند که مجددا دفتریار ایشان شوم و بعد از بازنشستگی او جایگزین او در سمت سردفتری باشم. چند سالی در خدمت ایشان بودم تا اینکه بازنشسته شدند و من جانشین ایشان به عنوان سردفتر ۱۰۵ تهران شدم.

از تفاوت کار در زمان سردفتری خود تا زمان حال بگویید. فکر می کنید نحوه کار در دفاتر اسنادرسمی از زمان شما تاکنون چقدر تغییر داشته است؟

باید ابتدا از روسای کانون در طی سال ها یاد کنم. ابتدا باید از آقای علی اصغر فراسیون در سال ۱۳۲۷ یاد کنم. فردی بسیار دانا و آگاه به زبان فرانسه و مترجم بودند،‌ بعد از ایشان آقای جمال الدین جمالی بودند فردی بسیار موقر و متین بودند و قابل تحسین. و سایر روسای کانون در طی سال ها که همگی زحمات فراوانی کشیده اند. به خاطر دارم روزی در جلسه ای در ساختمان کانون در خیابان سپه آقای سید موسی خلیلی که برعکس پدرشان فردی عصبانی و تندمزاج بود در آن جلسه تند صحبت کرد، بعد از او آقای جمالی پشت تریبون قرار گرفتند و گفتند که «یک سردفتر هیچ وقت حرف های زشت و بد از دهانش بیرون نمی آید» و این حرف مرحوم جمالی آویزه گوش من شد و این که یک سردفتر اسنادرسمی باید در جامعه به عنوان نمونه و الگو مطرح باشد. سال ها بعد از مرحوم جمالی آقای دکتر مهدوی رییس کانون شدند. مرحوم افجه ای و شریف العلما و مدت کوتاهی مرحوم قاضی زاهدی به ریاست کانون رسیدند و نیز سایر افراد. کار دفاتر آن زمان دو سره بود از صبح تا ساعت ۱۰ شب. وقتی من بازنشسته شدم یکسره شد، صبح تا ۲ بعد ازظهر و خیلی راحت تر شد.

از انتخاب کار سردفتری پشیمان نشدید؟

من می خواستم یک جوری از شغل خطیر بگریزم و خودم را راحت کنم. من اهل حساب و کتاب و پشت میز نشینی و این حرفها نبودم. طبع موسیقایی و شاعرانه من ربطی به این کار نداشت ولی قسمت من آن کار بود و می توانم بدون خودستایی بگویم که یکی از خوشنام ترین سردفتران کشور هستم. در مدت بیش از سی سال سردفتری و دفتریاری کمترین سابقه تخلف اداری یا اخلاقی نداشتم. در تمام آن سال ها سعی داشتم اختلافات مردم را حل کنم. در دفترخانه اختلاف نظر و تفاوت آراء بین متعاملین زیاد است و یکی از اموری که من همواره سعی داشتم اختلاف طرفین را برطرف کنم و طرفین معامله با خوبی و خوشی و رضایت دفتر را ترک کنند. باید عرض کنم که سردفتران برای خودشان قاضی و قانون دان بودند و هستند و مردم به حرف سردفتر گوش می کردند و حرف و رای سردفتر حجت بود.

در کتاب سفرنامه‌ از کاشان تا کاناری پرسیده اند که شغل شما چیست؟ و من گفته ام که سردفتری،‌ کاری مغایر ذوق و حال. اما هر کس قسمتی دارد و نمی توان جلوی قست را گرفت. سال ۱۳۲۵ که به تهران آمدم و در دفتر ۹۶ و بعد هم دفتر ۱۰۵ مشغول به فعالیت بودم، یک روز در روزنامه خواندم که هنرستان موسیقی تهران (تالار رودکی الان) در رشته های ساز و آواز به رایگان هنرجوی شبانه می پذیرد. حدود ۲۰ ساله بودم. به خیابان ارفع سابق و شهریار فعلی رفتم و در کلاس ساز وآواز شرکت کردم. کلاس ساز و نت خوانی را نزد موسی خان معروفی آموختم و مدرس کلاس آواز هم دکتر مهدی فروغ بودند.

نقش خلاقیت را در انجام امور چگونه می بینید؟ چه در امور دفترخانه و چه کار هنری؟

راهنمایی و خلاقیت هردو با هم موثر هستند. چون من غیر از خوانندگی دارای هنر،‌ خلاقیت و آهنگسازی هستم. جوهر و گوهر اصلی موسیقی آهنگسازی است. یعنی خواننده و نوازنده و همه کسانی که کنسرت اجرا می کنند قائم به وجود آهنگساز هستند. آهنگسازی، علمی است که در مدرسه آموختنی نیست. خلاقیت یعنی بدون اینکه فرد بخواهد، مظاهر هنری الهام وار به ذهن او وارد می شود. کما اینکه آهنگسازی هم اینطور است. حدود صد سال است که شاید بیش از چند آهنگساز واقعی نداریم. اکثر دوستان و همکاران ما که در آکادمی های موسیقی در خارج درس خوانده اند از نظر علم موسیقی پیشرفت داشته اند اما هیچ وقت آهنگساز نشده اند. من و همکاران هم دوره من مانند استاد تجویدی، خرم، ‌انوشیروان روحانی و استاد محجوبی هیچ کدام دانش آکادمیک آهنگسازی نداشته ایم. آثاری که در دو دهه ۳۰ و ۴۰ یعنی اوج شکوفایی موسیقی و ادبیات ایران حاصل شد،‌ به خاطر وجود همین افراد بود. بعد از سال ۵۰ افول آغاز شد و بعد پاپ خوان ها و غیره آمدند و حالا شاید روزی ۵۰ آهنگ ساخته شود اما هیچ کدام آنها به دل شما نمی نشیند. هر روز تعداد بسیاری خواننده جدید هم پیدا می شود. اگر خواننده پاپ باشند از سبک یکدیگر کپی می کنند و سنتی هم باشند جور دیگر کپی می کنند و درجا می زنند. اصولا تکرار مکررات در هنر جایز نیست. باید خلاقیت و آفرینش داشته باشیم، اما براساس ریشه های موسیقی ایرانی. اگر ما تکیه بر اصل موسیقی ایرانی نداشته باشیم، نوآوری هم منجر به آشفتگی و خرابکاری می شود.

سبک و سیاقی که شما در موسیقی بکار می بردید سبک خاصی بود. آواز شما آواز تاج اصفهانی نیست،‌آواز دیگران هم نیست. آیا ذوق خود شما بوده یا مثلا اساتید پیشنهاد کردند که صدای شما با یک دستگاه خاصی موسیقی بیشتر هماهنگ است؟

سوال شما دو پاسخ دارد. اینکه سوال فرمودید سبک و سیاق شما در موسیقی به پیشنهاد کدام استاد بوده است؟ باید عرض کنم استاد ازل، و اما پاسخ دوم؛ بر می گردد به اینکه هر کس باید خودش باشد نه مثل دیگران. متاسفانه الان فی المثل صد نفر مانند هم آهنگ می سازند و یا می خوانند. من بچه کویرکاشان هستم. آن زمان که به تهران آمدم برای اولین بار بعد از دو سه سال به شهرهای شمالی مسافرت کردم، از جاده چالوس که سرازیر شدیم طوفان و باران به شدت درگرفت با رعد و برق. بعد از تونل کندوان هوا در نزدیکی چالوس آرام شد. طوفان فرو نشست و باران به آرامی می بارید. بعد هم به دریا رسیدیم و ابرها متفرق شدند و ماه هم از گوشه آسمان جلوه گری کرد. من تحت تاثیر این مظاهر متضاد طبیعت آهنگ و شعری ساختم به عنوان “دریا”. در ۱۵۰ سال اخیر کسی برای دریا شعر و آهنگی نساخته است و منِ کاشی این کار را کردم. خودم تعجب می کنم که چطور یک جوان ۲۵ ساله دریا ندیده،‌ آکادمی ندیده یک چنین آهنگ و شعری را می سازد. به قول استاد باستانی پاریزی که فرمودند: «هنر چیزی نیست که سر راه ریخته باشند و هرکس قسمتی را سهم خود بردارد». تمام هنرها را طبیعت به ما داده است. اوج ترانه دریا این است: (آه … موجی هستم پرهیجان- بر روی دریای زمان- گامی سپردم – شاید ره برم- از بین طوفان بر ساحل- کانجا باشد دل- از درد و رنج دنیا به امان).  هنر چقدر در روحیه سردفتری و کار حرفه ای شما تاثیر گذار بوده است؟

کسی که در عالم هنر و ادبیات است، دید و نظر دیگری نسبت به مادیات دارد. من بعد از سال ها سردفتری اسنادرسمی هیچ وقت گرد مادیات نگشتم. بودند همکارانی که به دنبال مادیات و مستغلات بودند ولی من این استعداد را نداشتم کما اینکه بعد از این سال ها همین یک خانه را که سال هاست در آن مستقر هستم دارم و این محصول ۳۰ سال کار من در دفترخانه و کارهای هنری است. بعداز انقلاب هم آثار موسیقی خود را در قالب های مختلف ارایه کردم. به طور کل طبع من اجازه نمی داد که به دنبال افزودن مال و منال باشم و دربند این موارد نبودم و الان هم خیلی راضی هستم. گاهی فکر می کنم اگر چندجا مستغلات و زمین داشم واقعا برای من ایجاد زحمت و دردسر و مشکل می کرد.